سال گذشته در چنین روزهایی، تیم والیبال شفق اردکان با هلال احمر قم در شهر قم مسابقه داشتند. به لطف نسبت فامیلی با رئیس هیأت والیبال اردکان و البته حس شدید وطندوستی، به همراه پسرم در سالن مسابقه حاضر شدم؛
البته حضور با عبا و عمامه در سالن ورزشی به عنوان تماشاگر، برای قمیها خیلی عجیب نیست!
پارسال پسرم از اول گفت حامی تیم قم است نه اردکان! هر چه تبلیغات هم کردیم فایده نداشت؛ آخه متولد قم است. و در آن مسابقه، قمیها بردند. و پسر ما هم کلی خوشحال!
امروز، همان تیم والیبال اردکانی البته با تغییر نام به "پیشگامان شفق اردکان" با تیم دیگری از قم در مسابقات گروه اول لیگ دسته یک مسابقه داشت. و البته باز هم با پسرم رفتیم سالن مسابقه.
قبل از مسابقه هر چه به پسرم گفتم که تیم امسال اردکان با سال گذشته کلی فرق دارد و 33 امتیازی است و در رتبه اول گروه خود است و قمیها 14 امتیازی و در میانه جدول هستند، قبول نکرد که حمایتش از تیم قم را متوقف کند. نصایح همشهریان در کادر مربیگری تیم شفق هم فایده نداشت!
حرف آخرش این بود که اگر امسال شما بردید، تازه میشویم یک / یک؛ پارسال ما، امسال شما!
مسابقه شروع شد و البته در نهایت، در عین ناباوری، باز هم قمیها بردند و علی گفت: فعلاً دو بر هیچ! جالب بود که اولاً پسرم با همه تبلیغات ما کوتاه نیامد؛ ثانیاً و البته، بازی که در نگاه اول، قطعاً به سود تیم شفق پیشبینی میکردیم، بر خلاف انتظار پایان یافت! و هر دو، نکتهای در خور تأمل شدید!
گفتم: تیم اردکان هم خیلی خوب بازی میکند. قول گرفت که چهارشنبه هفته آینده، او را به بازی تیم شفق در اردکان برسانم. قضیه حیثیتی شده است. ببینیم تا چه میشود!